تفاوت خوابگاه دختران و پسران هست فقط لطفا تا اخرشو بخونید خیلی خنده داره اگه تکرار ی هم بود معذرت سکـانس اول: (دخــتر « عینکی » نامی با چـند کتـاب در دسـتش وارد اتاق دوستش « آیدا » می شود و او را در حــال گریه می بیــنـد.)

عینکی :ِ وا!… خاک بـرسرم! چــرا داری مثــل ابـر بهـار گریـه می کـنی؟!

آیدا : خـدا منـو می کشـت این روزو نـمی دیدم. (همچـنان به گریـه ی خود ادامــه می دهـد.)

عینکی : بگـو ببـینم چی شـده؟

آیدا: چی می خواســتی بشـه؟ امروز نـتیجه ی یکی از امتـحان ها رو زدن تــو بُــرد. منــی که از 6 مـاه قبـلش کتابامـو خورده بــودم، مـنی که بـه امیـد 20 سر جلـسه ی امتحــان نشـسته بودم، دیــدم نمــره ام شـده 19 !!!!!! ( بر شـدت گریه افزوده می شــود)

عینکی : (او را در آغــوش می کشـد) عزیـزم… گـریه نـکن. می فهـممت. درد بـزرگیــه! (بغـض عینکی نیز می ترکـد) بهتـره دیگـه غصه نخـوری و خودتـو برای امتحـان فـردا آمـاده کنـی. درس سخت و حجیــمیـه. می دونی کـه؟

آیدا : (اشک هایش را آرام آرام پـاک می کنـــد) آره. می دونـم! امـا من اونقــدر سـر ماجـرای امـروز دلم خـون بـود و فقط تونـستم 8 دور بخـونم!

می فهـمی عینکی ؟فقط 8 دور… (دوبـاره صـدای گریـه اش بلـند می شود) حالا چه جــوری سرمـو جلوی هستی و دوستـاش بلـند کنـم؟!!

عینکی: عزیزم… دیگــه گریه نکن. من و گلد هم فقط 7 – 8 دور تـونســتیم بخـونیم! ببـین! گریـه نکن دیـگه. فکـر کردن به ایـن مســائل کـه می دونـم سخــته، فایده ای نـداره و مشــکلـی رو حـل نـمی کنـه.

آیدا: نـمی دونـم. چـرا چنـد روزیـه که مثـل قدیم دلـم به درس نـمیره. مثـلاً امـروز صبــح، ساعـت 5/7 بیـدار شـدم. باورت مـیشه؟!

(در همیــن حال، صـدای جیــغ و شیـون از اتاق مجـاور به گوش می رسـد.

اسـترس عظیـمی وجـودِ آیدا و عینکی را در بر می گیــرد! دخـتری به نـام «نارنج » با اضـطراب وارد اتـاق می شـود.)

عینکی : چی شـده نارنج؟!

نارنج : (با دلهــره) کمـک کنیـد… ..هستی داشت واسـه بیــستمـین بـار کتــابشـو می خـوند که یـه دفعــه از حـال رفت!

عینکی: لابــد به خـودش خیلی سخــت گرفته.

نارنج: خب، منــم 19 بـار خونـدم. این طـوری نـشدم! زود باشیــد، ببـریـمش دکتــر. (و تمــام ساکنـین آن واحـد، سراسیـمه برای یاری « هستی » از اتـاق خارج می شـونـد. چـراغ ها خامـوش می شود......)خوابــگاه پســران (شـب امتحان)

سکــانـس دوم: (در اتـاقی دو پـسر به نـام های «شراب ناب» و « نائب » دراز کشــیده انـد. نائب در حال نصـب برنـامه روی لپ تـاپ و شراب ناب مشغــول نوشــتـن مطالبی روی چـند برگـه است. در هـمین حـال،هم اتاقیشون،«چهل تکه » در حـالی که به موبایـلش ور می رود وارد اتــاق می شـود)

چهل تکه : نائب… شایـعه شـده فـردا صبــح امتـحان داریـم.

نائب : نـه! راســته. امتـحان پایــان تــرمه.

چهل تکه : اوخ اوخ! مــن اصـلاً خبـر نـداشـتم. چقـدر زود امتـحانا شـروع شــد.

نائب : آره… منــم یه چنـد دقـیقه پیـش فهمـیدم. حالا چیــه مگـه؟! نگـرانی؟ مگـه تو کلاسـتون دختـر نداریـد؟!

چهل تکه : مـن و نـگرانی؟ عمــراً!! (بـه شراب ناب اشــاره می کنـد) وای وای نیگــاش کـن! چه خرخـونیــه این شراب ناب! ببیــن از روی جـزوه های زیـر قابلمــه چه نـُـتی بـر می داره!!

شراب ناب : تـو هم یه چیزی میگــیا! ایـن برگـه های تقـلبه کـه 10 دقیـقــه ی پیـش شـروع به نـوشتـنــش کردم. دختــرای کلاس مـا که مثـل دختـرای شما پایـه نیســتن. اگـه کسی بهت نـرسوند، بایــد یه قوت قلــب داشته باشی یا نـه؟ کار از محکـم کاری…

نائب : (همچــنان که در لپ تاپــش سیــر می کنـد) شراب جـون… اگه واسـت زحمـتی نیست چنـد تا برگـه واسه مـنم بنـویس. دستـت درست!

در همیـن حــال، صـدای فریـاد و هیاهـویی از اتاق مجـاور بلـند می شود. پسـری به نـام « تمنا » با خوشحـالی وسط اتـاق می پـرد)

چهل تکه: چـت شده؟ رو زمــین بنـد نیـستی!

تمنا :استقلال همین الان دومیشم خورد!!!

نائب:اصلا حواسم نبود.توپ تانک فشفشه….. .!!! پرسپولیس قهرمان میشه خدا می دونه که حقشه……

درهمین حین جرعه نوش که خواب بود از خواب می پره ! میگه چرا منو از خواب بیدار نکردین؟! چی شد استقلال برنده شد یا نه؟! ………

و تمــام ساکنیـن آن واحـد، برای دیـدن ادامـه ی مسـابقـه به اتاق مجـاور می شتـابنـد. چراغ هـا روشــن می مانند........!